Quantcast
Channel: درباره‌ی خودم –چهار ستاره مانده به صبح
Browsing all 18 articles
Browse latest View live

Image may be NSFW.
Clik here to view.

صبحِ روشن

سعی نابرده در این راه به جایی نرسی دی‌شب، هیشکی برایم هیچی نخریده بود. تا ساعتِ دوازده‌ونیم مهمانی بودیم و فال گرفتیم و دست‌آخر، به جای آجیل و میوه با گالنِ بنزین از خانه‌ی میزبان درآمدیم. هولدرلین سر...

View Article



Image may be NSFW.
Clik here to view.

تا که مرغ ماهی‌خوار اومد و …

:: گفتم: برویم مریم‌آباد؟ می‌خواستم بروم جشن سده. هولدرلین گفت: کِی و کجاست؟ گفتم: نمی‌دانم. بعد، گوگل کردم. آن‌وسط چندتایی هم مقاله خواندم درباره‌‌‌ی جشن و بالاخره، در سایتِ خبری انجمن زرتشتیان خواندم...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

دستِ غم از زندگیم کوتاهه

نیم ساعت مانده به وقتِ قرارمان در هجدهم بهمنِ پنج سالِ قبل، من و هولدرلین. دارم خیابان شریعتی را می‌روم بالا، به سمتِ سه‌راه‌ضراب‌خانه. سارافونِ سبزِ یشمی پوشیده‌ام با روسری گُل‌دار. فکر می‌کنم پسر را...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

من اشک می‌ریزم و تو …

نمی‌خواستم ناامید باشم، ولی بودم. دی‌شب، با حالِ بد و دلِ گرفته رفتم که بخوابم. گریه هم کرده بودم. روی تخت دراز کشیدم و فکر می‌کردم تقصیر من چیه؟ فکر می‌کردم خودم را مقصّر نمی‌دانم. همه‌ی تلاشم را...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

شب تا صبح …ستاره می‌شمارم *

:: از نیمه‌ی اسفند حرف از پیش‌وازِ بهار بود و بدرقه‌ی سالِ مار. هولدرلین گفت: «مریض نیستیم؟» گفتم «برای چی؟ این‌که برامون فرقی نمی‌کنه چه وقتی از ساله؟» گفت «آره. واسه من هر روز نوروزه، هیچ حس متفاوتی...

View Article


Image may be NSFW.
Clik here to view.

این را بخاطر بسپارید

«مرگ نه با سال‌خوردگی که با فراموشی سر می‌رسد.» گابریل گارسیا مارکز نوشته‌های مرتبط مردی در رختخواب کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد پیشنهادهایی برای کتاب‌خوانی در نوروز

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

توفانِ دیگری در راه است؟

هر روز، بیش‌تر از ده خبر، گفت‌وگو و گزارش درباره‌ی برنامه‌های دولت برای افزایش موالید، ازدواج و … می‌خوانم. اغلب، نماینده‌های مجلس و دکترهای روان‌شناس اظهارنظر می‌کنند و حرف‌هایی می‌زنند درباره‌ی...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

از تو چه بگویم …

هر تابستان به پیشوازِ تو آمدن، هزار فصلِ تازه به عمرم اضافه می‌کند … نوشته‌های مرتبط تلخ‌ترین بلای بودن

View Article


Image may be NSFW.
Clik here to view.

حادثه‌ی گریه‌شکن مبارک*

برایم کتاب و کارت‌پستال خرید و عینکی که می‌خواستم، سفارش داد. گفتم شمع و کیک هم نمی‌خواهم. همین‌که برویم کتاب‌فروشی و بعد، کباب بناب بخوریم مشتی‌تر است و بیش‌تر خوشم می‌آید. خواستم دی‌شب را فراموش کنم...

View Article


Image may be NSFW.
Clik here to view.

ای هفت‌ سالگی

هولدرلین داشت تعریف می‌کرد چه گفته و چه شنیده و خلاصه، چه گذشته و من؟ هنوز اشکم درنیامده بود. سرم توی لپ‌تاپ بود و همان‌آن یک عکس و جمله از میچ آلبوم آمد رو صفحه‌‌ی هومِ فیس‌بوق و حرفِ آقای آلبوم آبی...

View Article

قرار

کارهای عقب‌مانده زیاد دارم، ولی انگار قرار نیست کاری انجام بدهم. هر روز به خودم می‌گویم که امروز دیگر خودت را خلاص می‌کنی. حریفِ خودم نمی‌شوم. صبح‌ها دارم فکر می‌کنم وبلاگم را بنویسم و عصرها از خودم...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

چشم‌انداز شنبه‌ها*

هولدرلین می‌گوید اوقاتِ گه‌مرغی‌ام به مناسبتِ تولّدم هر ساله است و نمی‌توانم تکذیب کنم. از ساعت چهار صبح به بعد، ترش می‌شوم و غم توی گلویم باد می‌کند. به گریه می‌افتم و دلم می‌خواهد از خانه بزنم بیرون...

View Article

تا صبح من چارتا ستاره مبهم بود

همه‌جا را سوت‌وکور و امن‌وآرام تصور کنید و بعد، اجازه بدهید ناگهان باد بیاید و بوزد و توی همه‌ی سوراخ‌ها سرک بکشد و لای درخت‌ها بپیچدد و سربه‌سر خاک بگذارد. می‌دانید، چشم‌هایتان پُر از گرد و غبار...

View Article


Image may be NSFW.
Clik here to view.

بِبَر و بیار

زن دارد از بچه تعریف می‌کند و می‌گوید از خواهرش قشنگ‌تر است. بچه قبول نمی‌کند و اصرار دارد که خواهره قشنگ‌تر است و برای زن از دست‌های نرم و لپ‌های تپل او می‌گوید. دو سه شب قبل‌تر هم برای من گفته بود...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

به یادِ میلک

دارم آغازِ برنامه‌ی تازه‌ای را شروع می‌کنم. همه‌ی امروز توی خانه بودم و دورِ خودم می‌چرخیدم تا طرحِ نو دراندازم. وسط فکرها و ایده‌های تو سرم بودم که یک‌هو یادم افتاد به میلک. به آن شبِ خیس از باران،...

View Article


به نام آبان

فردا آبان است. هشت‌ماهی می‌شود که کرونا آمده و نیمی از زندگی را با خودش برده است. دیگر خبر نمی‌خوانم و مدرسه نمی‌روم و کارخانه‌ی رؤیاسازی‌ راه افتاده است. حرف‌های پارسال خودم را مرور می‌کنم و لبخند...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

می‌بوسمت و رهایت می‌کنم

نمی‌دانم دکترها چه توصیه‌ای می‌‌کنند تا آدم بتواند جلو سرطان را بگیرد، ولی می‌دانم وقتی رودابه کمالی بیمار شد همه منتظر بودیم که دوباره حالِ او خوب شود. خودش هم می‌گفت که طرفِ زندگی ایستاده است و...

View Article


نقشه‌هایی برای پیدا شدن

لابد آن شب خوب نخوابیده بودم. یادم نیست. هر وقت که به هجدهم بهمن آن سال برمی‌گردم، خنکای هوا را به خاطر می‌آورم با یک پیاده‌روی طولانی، حرف‌های معمولی و ناهاری که با هم خورده بودیم. رویای هولدرلین از...

View Article
Browsing all 18 articles
Browse latest View live




Latest Images